هفت، هشت سال پیش در یک میهمانی تولد دوستانه در شهر تورنتوی کانادا با یک واقعیت غیرمنتظره آشنا شدم: تهاجم فرهنگی جمهوری اسلامی به غرب.
ماجرا این بود که وسط میهمانی یک دفعه کسی رفت و آهنگی را از بنیامین گذاشت. «دنیا دیگه مثل تو نداره». شگفت زده شدم. همه آن را حفظ بودند و با آن میخواندند. و من نه تنها حتی اسم بنیامین را تا آن لحظه نشنیده بودم، بلکه اصلا نمیدانستم موسیقی پاپ این قدر جدی شده و فراتر از مرزهای ایران دارد حرکت میکند.
شما یادتان نیست، ولی یک روز بود که رادیو پیام وجود نداشت، و تاکسیها فقط موسیقی لوسآنجلسی پخش میکردند. موسیقیای که در استوذیوهای لوس آنجلس تولید میشد، اما مصرف در میهمانیها و عروسیها و تاکسیهای داخل ایران.
دقیقا نمیدانم سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی دربارهی موسیقی پاپ در چه نهادی و تحت تاثیر چه کسانی تغییر کرد. ولی اگر اشتباه نکنم، اولین نمونههای تولیدیِ این موسیقی در تلویزیون و در زمان علی لاریجانی و تحت مدیریت علی معلم پخش شد. لحظهای که خشایار اعتمادی لب به شعر احمد شاملو باز کرد و با صدای مردانه و خشدارش اعلام کرد که «من بهارم، تو زمین»، برای هر کس که آن را شنیده بود، غیر قابل باور بود. خیلیها که اصلا فکر کرده بودند اشتباهی رخ داده و تلویزیون صدای یک خوانندهی لوس آنجلسی را به سهو روی آنتن فرستاده است.
هر چه بود، این سیاستِ هوشمندانهی جدید موجب شد تا نظام پس از حدود ده سال به سرعت رشتههای احساس میلیونها جوان پساانقلابی ایرانی را از لوس آنجلس جدا کند و از طریق موسیقی بزرگراهی به این چند میلیون قلب جوان باز کند.
البته از انصاف نگذریم، علی لاریجانی یک نمونهی موفق دیگر هم در تغییر سیاست فرهنگی در قبال ویدیو دارد. او بود که در زمان ریاستش بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در اوایل دههی هفتاد ویدیو را از یک ابزار حرام به ابزاری مباح تبدیل کرد و پایههای شبکهی توزیع خانگی فیلم و و ویدیو را (با چرخش مالی عظیم امروزش) ریخت. (آدم گاهی با خودش فکر میکند کاش مسوولیت سیاستگذاری اینترنت را هم به او داده بودند.)
دو دهه پس از آن تغییر سیاست، حالا موسیقی پاپ ایرانی به یک صنعت جدی فرهنگی تبدیل شده است. نه تنها از نظر اقتصادی کاملا روی پای خودش است و دهها هزار شغل سودآور ایجاد کرده است، بلکه حوزهی تاثیرگذاریاش از مرزهای ایران بسیار فراتر رفته است.
حالا گروههای موسیقی پاپِ محصول جمهوری اسلامی صدها کنسرت کوچک و بزرگ در اروپا و آمریکا و آسیا برگزار میکنند و آن قدر محبوب شدهاند که حسادت موزیسینهای لوسآنجلسی را برانگیختهاند. کار به جایی رسیده که حتی رادیوها و تلویزیونهای ضد نظام هم چارهای جز پخش موسیقی مجاز جمهوری اسلامی ندارند و در برنامههای معرفی تازههای موسیقیشان آنها را معرفی، نقد و بررسی میکنند.
مرتضی آوینیِ شهید زمانی از فردریش نیچه نقل قول میکرد که باید خانههایمان را در دامنهی آتشفشان بسازیم. میگفت فرهنگ را باید با تولید هدایت کرد نه با منع. باید خطر کرد و همیشه بیدار بود و از دنیا یاد گرفت و بر اساس ارزشهای خود کار کرد.
نتیجهی سیاستگذاری درخشانِ موسیقی پاپ –با همهی اشکالاتش– حالا موجب شده که نه تنها قلبهای تمام جوانان ایران، بلکه قلب صدهاهزار ایرانی مهاجرِ نسل دوم و سوم در سراسر دنیا نیز تحت نفوذ غیر مستقیم جمهوری اسلامی قرار بگیرد. موسیقی پاپ ایرانی کم کم دارد از مخاطبان ایرانی فراتر میرود و طرفدارانی از همه جای دنیا پیدا میکند. این سرمایهای بسیار بزرگ و ظرفیتی بسیار ارزشمند است که باید آن را فهمید و اجازه داد تا به جنگ نیروهای هولناکی که دنیا را از ایران میهراساند برود.
با ورشکستگیِ سینما، موسیقی موثرترین ابزار دیپلماسی عمومی ایران در این روزها است. جدیترش بگیریم.
منبع: همشهری جوان
با همه متن موافق نیستم ولی با اینکه تولید و فعالیت ایجابی باید خیلی بیشتر ازمنع و فعالیت سلبی باشه به شدت موافقم.
یک جوری نوشتید که انگار اونایی که بنیامین گوش میکردهاند خارجی بودهاند در صورتی که احتمالا منظورتان ایرانیهای مهاجر است، نه؟
تهاجم فرهنگى به غرب با موسیقى پاپ غربى که فقط شعرِ آن فارسیست!!!
این کار بیشتر تمایل فرهنگیست تا تهاجم فرهنگى!
حال اگر موسیقىِ اصیل ایرانى بود باز یک چیز …
اما اساسا تفاوت پاپ لوس آنجلسی و نمونه ایرانی چیست؟