پارسال در همین صفحه درباره موتورسیکلهای شهر تهران نوشته بودم. اینکه چگونه مرکزشهر را در طول روزهای هفته به یک شکنجه گاه تبدیل کرده اند. با آن سرو صدای روانی کننده و آن شیوه ی راندن مگس وار. پیشنهادهایی دادم از جمله صدور جریمه برای راننده بجای موتور، و استفاده از شبکه های اجتماعی و عکس های مردم برای شناسایی متخلفین.
حالا وقتی که به بحران آلودگی کنونی تهران فکر میکنم و تجسم میکنم که نقش هفتصد و پنجاه هزار موتور سیکلت در این آلودگی چیست میخواهم توصیه ای جسورانه به آقای شهردار بکنم.
هر کدام از این موتورسیکلت ها ٨ برابر یک موتور یورو ۴ هوا را می آلاید و حداقل یک پنجم آلودگی تهران سهم آنهاست. شوخی نیست. یعنی بدون این موتورها تهران تهران به اندازه قابل توجهی کمتر آلوده خواهد بود. از نظر آلودگی صوتی هم که مدیران میگویند نصف کل آلودگی صوتی در تهران را موتورسیکلتها میسازند. وحشتناک نیست؟
پس اجازه بدهید پیشنهادم را بگویم: راندن موتورسیکلت را در کل محدوده طرح ترافیک تهران با بی رحمی ممنوع کنید، و دوچرخه را به جایش رواج دهید.
مرکز تهران شیب کمی دارد و خیابانهایی نسبتا عریض که به راحتی میتوان در بسیاری از آنان نوار مخصوص دوچوخه ایجاد کرد. در ضمن، مسافتهایی که پیک های موتوری باید در داخل طرح طی کنند خیلی زیاد نیست و خیلی هایشان میتوانند با دوچرخه همه کارهایشان را انجام دهند. بدون اینکه آلودگی و سر و صدا و توحش بیافرینند.
بله، دوچرخه خیلی انرژی بیشتری میگیرد و سرعت کار را هم پایین تر می آورد. اما در عوض هزینه بنزین ندارد و تازه پیکهای دوچرخه ای میتوانند دستمزد خود را هم بالاتر ببرند. در عین حال، حق بیمه شان (اگر داشته باشند!) پایین تر می آید چون ریسک تصادف و آسیب برای دوچرخه پایین تر است. همزمان شاید باعث شود پیک های عزیز از بردن بارهای عظیم پیکری که قاعدتا باید با یک وانت حمل شود پرهیز کنند و این طوری کمی بیشتر به سلامت جان خود اهمیت بدهند.
میدانم تصمیم سخت و بزرگی است برای آقای شهردار. ولی باور کنید شدنی است و از مدیر جسوری مثل قالیباف این کار بر می آید.
ممکن است فکر کنید مردان جوان قشر کم درآمدی که از کنار این موتورها زندگی اش را تامین میکنند از شهردار و پلیس ناراضی شود. ولی در عوض همسران و مادران و فرزندان این مردان جوان با دل قرص تری صبحها آیت الکرسی میخواندند و به مردان جوانشان فوت میکنند. آنها حتما راضی تر خواهند بود که جان عزیزشان کمتر در خطر باشد.
در شهرها و کشورهای دیگری نیز شبیه به این ممنوعیت اجرا شده است. مثلا در چین بسیاری از شهرها مانند گوانگ ژو و شانگهای و شنزن و حتی پکن موتورسیکلت را در تمام شهر یا مرکز آن ممنوع کرده اند. در ویتنام و اندونزی و … هم چنین ممنوعیتهایی اجرا میشود. حتی موتورسیکلت های برقی که سروصدا و آلودگی کمتری هم تولید میکنند مشمول این ممنوعیت شده اند. چرا که مزاحمتی که برای ترافیک خیابان ها ایجاد میکنند سرجای خود باقی است. همینطور مرگ و میر و جراحت زیادی را موجب شده اند و اتفاقا بخشی از تصادف هایشان با اتوموبیلها بخاطر بی سروصدایی شان است. چون کسی متوجه حضور و عبورشان نمی شود.
در نتیجه حتی جایگزین کردن موتورهای برقی -که در برنامه شهرداری تهران است- نیز راه حلی اساسی نیست. این موتورها محاسنی قابل توجه دارند، ولی باز مطمئنا تاثیری در قانون گریزی سوارانشان نخواهند داشت. باز هم مثل الان قوانین مربوط به چراغ قرمز و ورود ممنوع و پیاده رو را به هیچ خواهند گرفت به ناامن کردن مرکز شهر ادامه خواهند داد.
بهترین و انقلابی ترین اقدام ممکن در شرایط کنونی تهران، ممنوع کردن مطلق موتورسیکلت در محدوده طرح ترافیک است و جریمه ای سنگین -مثلا ضبط دائم موتور.
این شاید بیشتر پاک کردن مساله باشد تا راه حلی برای آن. اما چرا همیشه باید مسایل را حل کرد، وقتی می توان به آسانی از شر آنان خلاص شد؟
منتشر شده در همشهری جوان
دیدگاهتان دربارۀ کافه ها را قبول دارم اما مزیتی برای آنها هم می شود برشمرد و آن اینکه مجالی برای گردآمدن فراهم کرده و نشان می دهد که مردم دارند یاد می گیرند که فارغ از مناسبات و سلسله مراتبات با هم بنشینند و گفتگو کنند. این قسمتش را میشود به فال نیک گرفت.
خواستم این کامنت را زیر پست مربوط به خودش بنویسم اما اجازۀ درج کامنت نداد.
پ.ن. در مورد موتورسیکلتها… قبلش باید ورود سیگار به کافه ها را ممنوع کنند!
سلام. چقدر خوشحالم که بعد سالها دوباره سایت هودر رو میبینم. یاد سالهای ۷۹-۸۰ و اولین وبلاگهای فارسی به خیر. من یکی از کسانی بودم که با راهنماییهای تو یکی از اولین وبلاگها رو همون زمان راه انداختم ولی خیلی زود دست کشیدم. واقعا خوشحال شدم از برخورد ناگهانی با هودر دات کام. حال امروزم خوب شد. امیدوارم اتفاقای تلخ این سالها شور نوشتن و به چالش کشیدن رو ازت نگرفته باشه بابا هودر!
ممنون عجب مطلب خوبی
تهران پرسروصداترین شهری هست که داخلش زندگی کردم. آلودگی صوتی مخصوصا موتورها بیداد میکنه. واقعا تاسف آوره
آقای عزیز
اولا اینجا ایرانه …
دوما مالکین پمپ بنزین ها از اون آقا زاده ها هستن که نزدیکآن شهردار یکی از اون مالکین میباشند…
سوما فکر کردی اینا خودشون به فکرشون نمیرسه…
نابغه