در آخرین روزهای بیرسانهی نوروز بودیم که یک عکس همه را شگفتزده کرد: ورزشگاه آزادی از هشتاد هزار تماشاگر افغانی مقیم ایران پر شده بود.
واقعیت این است که ایران امروز با نزدیک به سه میلیون نفر مهاجر قانونی و غیرقانونی افغان و عراقی یکی از مهاجرپذیرترین کشورهای دنیا است. آدم وقتی این روزها نگاه میکند که مثلاً در اروپا و استرالیا با مهاجران غیرقانونی چطور مثل یک جمعیت طاعونزده رفتار میکنند، میفهمد چرا سازمان ملل در تمام این سه دهه از ایران بخاطر رفتار خوبش با مهاجران غیرقانونی تقدیر کرده است.
اما نباید خود را فریفت. قوانین مهاجرت ایران، برای کسانی که میخواهند مهاجر قانونی محسوب شوند، یکی از سختگیرانهترین قانونهای جهان است. اتباع خارجی در ایران هرگز نمیتوانند تابعیت ایرانی پیدا کنند و به فرزندانشان انتقال دهند (مگر اینکه با یک مرد ایرانی ازدواج کنند)، نمیتوانند حساب بانکی باز کنند یا وارد هرجور معاملهی تجاری شوند، نمیتوانند فرزندانشان را به شکل رسمی به مدرسه بفرستند و… (البته اعلام علنی دستور اخیر رهبر انقلاب منبی بر اینکه هیچ کودک مهاجر افغانی قانونی یا غیرقانونی نباید محروم از تحصیل بماند مایهی امید بسیار است.)
از نظر فرهنگ عمومی هم که خودمان بهتر میدانیم با کسانی که کمی قیافهاش یا زبانشان با ما فرق دارد، چه رفتارهای شرمآوری میکنیم. از این نظر ساختارهای قانونی ایران بسیار پیشروتر از ساختارهای فرهنگی در برخورد با »دیگری«هاست. یک نمونهی ساده که چندی پیش در یک ماهنامه خواندم خیلی گویا است: پسری افغانی که با مشقت فراوان و بطور رسمی وارد مدرسه شده است از بس مورد تمسخر همکلاسیهای ایرانیاش قرار میگیرد ترک تحصیل میکند. این یعنی حتی وقتی دولت سختگیری را کنار میگذارد، مردم اجازهی پذیرفتهشدن را به خارجیها نمیدهد.
مسایل فرهنگی و قانونی مهاجرت بسیار پیچیده است. نه این ستون و نه سواد من نویسنده از مسایل مهاجرت کفاف بحث عمیق و جدی دراین باره را نمیدهد. اما چیزی که در آن شکی ندارم این است که دربارهی این مساله (که به نظر من حتی میشود اسمش را بحران گذاشت) باید حرف زد. و حتی قبل از حرف زدن باید شنید.
ما چقدر حرف اتباع خارجی مقیم کشورمان را شنیدهایم؟ کدام روزنامه و مجلهی ما، اعم از دولتی و غیر دولتی، به این مهاجران فضایی جدی و مستمر دادهاند که حرف بزنند؟ کدام برنامهی تلویزیونی یا رادیویی هست که اجازه داده است این سه میلیون نفر انسان که به ایران پناه آوردهاند در آن صدایی بیواسطه داشته باشند؟ و وقتی هنوز فرصت شنیده شدن را به این جمعیت بزرگ ندادهایم، چگونه میتوانیم برای مشکلاتشان راه حلهایی پیدا کنیم؟ چگونه میتوان فرهنگ دیگریستیزمان را اصلاح کنیم؟
سه دهه است که میلیونها افغان در ایران زندگی میکنند، بدون اینکه اساساً به رسمیت شناخته شوند. آنها همه جا هستند، ولی هیچ صدایی ندارند. در نتیجه نه تنها تصورات کلیشهای و نژادپرستانه دربارهشان روز به روز تقویت شده است، بلکه رشد خود و فرزندانشان نیز اسیر همین کلیشهها شده است. یک کودک یا نوجوان افغان که حتی یک افغان موفق در ایران به او معرفی نشده است، با چه امیدی میتواند درس بخواند و کار کند و برای جامعهای که در آن به دنیا آمده است مفید باشد؟
غفلت از این سه میلیون انسان، فرصتهای بزرگی را از ما میگیرد. اما همزمان با شکل گرفتن و قوی شدن دولت افغانستان، سه میلیون زن و مرد جوان و ناراضی و دلچرکین از ایران میتوانند تهدیدهای جدیای هم به بار بیاورند. برای شروع میتوان از یک کانال رادیویی شروع کرد. آقای سرافراز، گوش میدهید؟